یادداشت های یک دختر منوجانی

یک ماه بعد دقیقا همچین روزی امتحانام شروع میشه و دو هفته پشت سر هم هر روز امتحان دارم فقط همین یه ماه فرصت دارم بخونم.... از روزی که برگشتم خونه دارم فیلم میبینم اصلا میلم به درس نمیره.... نمیدونم چیکار کنم شاید باید بمونم خوابگاه... اونجا هم سختمه 

یادداشت های یک دختر منوجانی...

متنفرم از اینکه ال کلاسیکو رو تنهایی ببینم.... اونم تو خوابگاه... فاجعه اس... کاش میتونستم بیام خونه ولی باید بمونم این تنها شانس منه بتونم برم هرمزو ببینم

یادداشت های یک دختر منوجانی...

دیروز یه استوری از کنسرت‌هایی که تو فرجه برگذار میشه گذاشتم یه نفر(که یه حسایی بهش دارم نمیدونم چمه) پرسید آخر هفته میام خونه یا میمونم بندر؟ منم این هفته کار داشتم گفتم میمونم، عجیب این نیست عجیب این یادداشت های یک دختر منوجانی...

دیشب با رویا رفتیم جشن شب یلدای دانشگاه، خیلی خوش گذشت... امروز با اسما میریم بیرون میخوام مخشو بزنم بریم کنسرت حمید عسکری... 

یادداشت های یک دختر منوجانی...

امروز دکتر موصلی که درس مدیریت خدمات بهداشتی رو داریم باهاش یه آزمون با اپلیکیشن کاهوت ازمون گرفت، تو کلاس اول شدم و واقعا خوشحال شدم... خیلی خیلی خوشحال شدم... چون از قبل هیچی نگفته بود و کاملا غیرمن یادداشت های یک دختر منوجانی...